زری الیزابت منم. البته نسخهٔ دیگهٔ من. می‌دونم اینکه آدم چند تا نسخه داشته باشه بده و اینا اما لازمه. باور کنید. مثلاً من اگه برم همین حرفایی که اینجا می‌زنمو پیش دوستام (حتی صمیمی‌ترینشون) بزنم یه جوری نگام می‌کنن که پشیمون می‌شم کلاً. نه اینکه نگاه‌‌کردنشون بد باشه‌ها نه؛ ولی یه‌جوریه. یه‌جور گنگ.

آره داشتم می‌گفتم. زری الیزابت اون نسخهٔ منه که دوست داره تو چشماش خورشید باشه ولی تو واقعیت لامپم توش روشن نیست. اینجا داره سعی می‌کنه خورشیدو از پشت کوه‌های قهوه‌ایِ چشماش بکشه بیرون. اما متاسفانه خورشید خیلی وقته که اون تو غروب کرده و حالا حالا هم قصد طلوع نداره. 

سال قبل همین موقع‌‌ بود که اینجا رو ساختم. 

دوبار اسمشو عوض کردم. دفعهٔ اول چون زهرا آدرسشو پیداش کرد دفعهٔ دوم چون هیچ ربطی بین خودمو اسمش پیدا نمی‌کردم. تهش شد زری الیزابت». 

دوسش دارم. هم اسمشو هم خودشو. 

زیاد پست نمی‌ذارم چون چیز زیادی واسه گفتن ندارم. چون نمی‌خوام اینجا مثل وبلاگ قبلی بشه. 

بعد می‌دونید چیه؟ من خیلی تز می‌دم که مهم نیست که بقیه چه فکری راجع بهم بکنن و همه چی به کتفمه و اینا اما اینجا نمی‌تونم بگم همه چی به کتفمه. چون  منشا همه چیز اینجا ذهنمه و نوشته‌های اینجا مستقیماً از اون تو میان بیرون  و وقتی بگم اینجا هم به کتفمه دارم به خودم توهین می‌کنم. 

الان می‌شه شما حرف بزنین. از حستون نسبت به اینجا بگین؟ 

خواننده‌های خاموش می‌شه شما یه چیزی بگین؟ 



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها