دارم فکر می‌کنم الان با چه رویی اومدم اینجا و می‌خوام بنویسم یا حتی چرا دوباره می‌خوام بنویسم و بهتر نیست مثل این مدت که نبودم و اتمسفر از نوشته‌های چرت من منزه بود، صفحه رو ببندم و برم دینی‌مو بخونم و به مدیر مدرسه فحش بدم و به مامان بگم لطفاً لباسای آریسا رو ببره اون یکی اتاق و انقدر کشوهای منو اشغال نکنه زیرا که همهٔ وسیله‌ها و جایزه‌های چرتی که مدرسه داده قریب به یک ماهه رو میز پخش و پلان (‌الان فهمیدین من شاگرد اول شدم یا بیشتر توضیح بدم؟). یا حتی می‌تونم برم انبوه فیلما و سریالایی که دانلود کردم و دست بهشون نزدمو ببینم یا کتاب قشنگمو تموم کنم یا اینکه برم محض رضای خدا چارتا تست ریاضی بزنم اما ندایی مرا به این سو کشانید. یعنی ندا مدت‌ها بود که منو به این سو می‌خوند اما بالاخره امروز اومد گیسامو گرفت تو دستش و تا دم ارسال مطلب جدید» خِرکشم کرد و گفت یا همین الان اینجا یه چیزی می‌نویسی یا می‌گم نادر (داداشش) ببرتت چهارتا دکمه پایین‌تر پیش حذف وبلاگ». در اینجا من به ندا التماس کردم که ندا جون تو رو جون جدت هُلد اِ سِکِند بیبی. بذار من یه تعقلی چیزی بکنم. حداقل قبلش یه خبری بهم  می‌دادی. من اصلاً آمادگی ندارم. اصلاً من می‌خوام ادامه تحصیل بدم. در اینجا بود که ندا اومد سمتم که گیسامو دوباره بگیره تو دستش و تو همون حال بی‌سیمو از جیب پشت شلوارش درآورد که به نادر خبر بده که گفتم چیز خوردم اون دوات و قلممو بده.
این شد که اومدم اینجا که دوباره اتمسفرو براتون آلوده کنم و چرت بنویسم. پس اگه تو این چند وقت شاخص آلودگی بیان بالا رفت بدونید که من تقصیری ندارم و همش تقصیر نادر و نداست! 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها